شعر در مورد آجر
شعر در مورد آجر ,شعر درباره آجر,شعر برای آجر,شعر در باره آجر,شعر با آجر,شعر درمورد آجر,شعر با کلمه آجر,شعر با کلمه ی آجر,شعری در مورد آجر,شعری درباره آجر,شعر درباره ی آجر
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آجر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
شعر در مورد آجر
در انتظار دستی جامانده در اعماقم که آجرها نمی گذارند خاطره ای فروریخته را ورق بزند
نجاتم بده! در من هنوز لبخندی هست که می تواند چیزی یادت بیاورد.
شعر درباره آجر
من اگر نویسنده بودم نویسنده خوبی میشدم
اگر شاعر، شاعری هِی کم بد نبودم
شعر برای آجر
اگر کار گر بودم خوب آجر پرت میکردم
خوب آچار بلد میشدم اگر من نقاش بودم
نقاشیهایی خوب میکشیدم، خوب رنگ میکردم بومها را قشنگ وُ خانهها را پُره رنگ وُ رنگ میکردم
شعر در باره آجر
اگر شاد بودم میرقصیدم مجلسها گرم میکردم خواننده بودم، میخواندم
مرگ بودم، میمردم خدا بودم، زنده میکردم زندگی میدادم
شعر با آجر
من اما عاشق بودم
بلد نبودم!
شعر درمورد آجر
سالها پیش من و تو خانهای ساختیم که آجرهایش رنگ گلهای سوسن بود
فرش زیر پایمان اطلسیهای بهشت و خانهمان پر از گلدانهای سبز کوچک
شعر با کلمه آجر
سالها پیش من و تو در تمام کوچههای این شهر
با هم قدم زدیم
تو بر لب جاریترین رودخانه شهر مرا بوسیدی و من زیر سایه درختان این شهر غزل غزل عاشقت شدم .
شعر با کلمه ی آجر
سالها پیش بستری داشتیم پر از گلهای یاس
و من برای داشتنت روبهروی دنیا ایستادم تو را فریاد زدم… .
شعری در مورد آجر
آه! چه زود گذشت روزهای شیرین عاشقی گرچه تو بیدلیل اعتراف کردی
که هرگز عاشق نبودهای و عشق توهمی بیش نبود! .
شعری درباره آجر
حالا درِ همان خانه به روی من قفل شد!! …
من دیگر نیستم اما تو، قول بده به من قول بده هر روز به گلدانهای سبز کنار پنجره سلام کنی
قول بده مراقب کبوترانی باشی که پشت پنجره لانه میسازند
شعر درباره ی آجر
قول بده هر روز صبح یک لیوان چای گرم بنوشی
قول بده مهربان باشی با نازبالشهایی که خودم دوختم قول بده به من قول بده خودت باشی …
من چمدانم را بستم و خاطرات عاشقی را در حجم کوچکش جا دادم
و با عشق با غزل با شعر با مهر با گلدانهای سبز کنار پنجره خداحافظی کردم
شعر در مورد آجر
عشق تو پرندهای بود
که جای یکی از آجرهای دیوار لانه کرد
شعر درباره آجر
دیواری است عشق تو
تک تک آجرهایش پرنده.
شعر برای آجر
کار ما نیست شناسایی “راز” گل سرخ،
کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم.
شعر در باره آجر
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
شعر با آجر
صبح ها وقتی خورشید،
در می آید متولد بشویم.
شعر درمورد آجر
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره، گل، نم بزنیم.
شعر با کلمه آجر
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی.
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
شعر با کلمه ی آجر
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر، از چنار، از پشه، از تابستان.
شعری در مورد آجر
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
شعری درباره آجر
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم.
شعر درباره ی آجر
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم.
من صدای نفس باغچه را می شنوم.
و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد.
شعر در مورد آجر
و صدای ، سرفه روشنی از پشت درخت، عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چکچک چلچله از سقف بهار. و صدای صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهایی.
شعر درباره آجر
و صدای پاک ، پوست انداختن مبهم عشق،
متراکم شدن ذوق پریدن در بال و ترک خوردن خودداری روح.
شعر برای آجر
من صدای قدم خواهش را می شنوم و صدای ، پای قانونی خون را در رگ،
ضربان سحر چاه کبوترها،
تپش قلب شب آدینه، جریان گل میخک در فکر، شیهه پاک حقیقت از دور.
شعر در باره آجر
من صدای وزش ماده را می شنوم و صدای ،
کفش ایمان را در کوچه شوق. و صدای باران را،
روی پلک تر عشق، روی موسیقی غمناک بلوغ، روی آواز انارستان ها.
شعر با آجر
و صدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب،
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی، پر و خالی شدن کاسه غربت از باد.
شعر درمورد آجر
من به آغاز زمین نزدیکم.
نبض گل ها را می گیرم.
شعر با کلمه آجر
آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت.
روح من در جهت تازه اشیا جاری است .
شعر با کلمه ی آجر
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.
شعری در مورد آجر
روح من بیکار است:
قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.
شعری درباره آجر
صدای آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟
لباس لحظه ها پاک است میان آفتاب هشتم دی ماه طنین برف نخ های تماشا چکه های وقت طراوت روی آجرهاست
شعر درباره ی آجر
روی استخوان روز چه میخواهیم ؟
بخار فصل گرد واژه های ماست دهان گلخانه فکر است سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب می بینند
ترا در قریه های دور مرغانی به هم تبریک می گویند
شعر در مورد آجر
چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروزاست ؟
چرا مردم نمی دانند که در گل های ناممکن هوا سرد است؟
شعر درباره آجر
شکاف های این خانه را چه چیز پر خواهد کرد،
جز زخم های تو؟!
شعر برای آجر
هر جراحت، خاطره های دریده را به جان اتاق،
بخیه می زند اما کسی به زیر تخت،
استخوان های شکسته ء اعتماد را به آتش بوسه های خویش، خاکستر می کند؛
شعر در باره آجر
به اشک، خمیر مایه ای می سازد
که نانِ هر چه شاعر بی مایه را آجر کند.
شعر با آجر
به هر آجر دوباره خانه ی دل بنا کند که نیاید،
که نلرزد با باز شدن دکمه ء پیراهن مردانه!
شکاف های این خانه را چه چیز پر خواهد کرد، جز زخم های تو؟!
شعر درمورد آجر
زن زاییده نمی شود ساخته می شود
و دختری که صدای گریه های عروسک تازه اش از تمام شریان هایش عبور می کند
چه دیر می فهمد اگر گل های چادر مادرش را محکم تر بو می کرد هیچ وقت گم نمی شد
شعر با کلمه آجر
و چه زود یاد می گیرد لالایی های تازه اش را باید خرج آجرهای خانه اش کند
تا مدادهای رنگی دخترش سقف ها را با درد کمتری روی دیوارها بکشند
شعر با کلمه ی آجر
ماه ازین طارم زمین مرکز
در دم آفتابت آجر پز
شعری در مورد آجر
پس به دست آوری زمینی سخت
آجر و سنگ و خشت و خاک و درخت
شعری درباره آجر
رو ای جان کز رباط کهنه جستی
ز غصه آجر و حجره و حصیرش
شعر درباره ی آجر
خم رها کن که دید چاهی ژرف
سر به آجر بر آوریده شگرف
شعر در مورد آجر
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم… با دل های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر
شعر درباره آجر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر
شعر برای آجر
رفته ای … اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز … فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
شعر در باره آجر
هیچ کس از عشق سو غاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی :”عاشقم”
خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر…
شعر با آجر
شانه ات رادیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد
شعر درمورد آجر
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد
شعر با کلمه آجر
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
شعر با کلمه ی آجر
از کنارت رد شدم مستت شدم نشناسمت؟
چشم در چشمت شدم غرقت شدم نشناسمت؟
در تمام خاله بازی های عهد کودکی همسرم
بودی مگر میشد تورا نشناسمت؟!
شعری در مورد آجر
تو تویی مجنون آن کوچه به یادم مانده ای
جنب مسجد خانه ی آجر نما نشناسمت؟
پسر همسایه یاد تیله بازییت بخیرر
یکه تاز بازی گرگم هوا نشناسمت؟
شعری درباره آجر
نام تو آقاست اما سال ها پیش این نبود
این منم یلدا چرا نشناسمت؟
شعر درباره ی آجر
آجر روی آجر پایه اتاق اتاق یک رشته سیم سیم شریان جنبنده از قلب نیروگاه تا پیچ سرپیچ
بوران یلدا در دشت های شب گرمای یک چراغ در قلب خانه
شعر در مورد آجر
کسی نمی بیند بیا بیا اینجا کنار این دیوار
و در شکاف دو آجر نگاه کن پیغام
شعر درباره آجر
امروز پنجره های سخاوت نجوا می کردند
در برابرشکوفائی آنهمه آهن و آجر و سیمان
شعر برای آجر
مرده داره تو بلندگو داد میزنه : طبقه سوم از پنجره نگاه نکن بیا پیاز بخر، خونه آجر ٣ سانتی دیدمت بیا پیاز بخر،
شما که پشت شمشادایی واسه شمام پیاز داریم :||
شعر در باره آجر
برنامه چند هفته دیگم اینه: هر کی گفت ساعت قدیم
یا جدید پار آجر پرت کنم تو صورتش
شعر با آجر
سالهاست؛ دیگر کسی در این سرزمین،… ساده نیست…!
از همان وقتی که،… دیوار کاهگلی رفت و آجر و سنگ آمد…!
شعر درمورد آجر
پیش بینی آینده ایران :
دکتر اولی : دکتر اون آجر وا بنداز بالا
دکتر دومی : نمیتونم دکتر، دستم بنده دارم بیل میزنم به مهندس بگو!!
شعر با کلمه آجر
حرف زیاد داریم اما ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم آجر می شود نانمان!!!
شعر با کلمه ی آجر
وقتی سه تار چشم تو ماهور می زند
بانو ، دلم برای خودم شور می زند ..
آخر دل است ، آجر و دیوار نیست که …
با دیدن تو ــ یکدفه ــ ناجور می زند
شعری در مورد آجر
از آن زمان که دست مرا لمس کرده ای
دستم به رقص آمده تنبور می زند ..
از روی متن چهره به یکباره برندار ــ
روبند را ، که چشم مرا نور می زند
شعری درباره آجر
این دیگر از قواعد بازی جداست
که بی بی ت روی شاه دلم سور می زند ..
شعر درباره ی آجر
موفق کسی است
که با آجرهایی که به طرقش پرتاب می شود،یک بنای محکم بسازد….
شعر در مورد آجر
سالها بود که این پنجره با آجر و سیمان و ستون فرق نداشت
باز میشد، اما در نسیمش گره هیچ دلی بسته نبود.
شعر درباره آجر
من هنوزم در عجبم که قارچ خور چطوری با سرش آجرو می شکوند
ولی وقتی به لاک پشت می خورد می مرد
شعر برای آجر
یادش بخیر یه کوچه ۸متری ، ۴تا آجر ، یه توپ پلاستیکی ۲ لایه …
دلخوشیامون خیلی ساده بود !